در بخش پنجم آن، هنوز شب است. هر بخش را با یک قلم بهخصوص نوشتهاند. در بخش ششم میفهمیم که نام مستعار میتی مازوخ است. وقتی در خانه نیست، گوشهایش را چنان پر از صدای موسیقی میکند که تقریباً هیچ صدای دیگری را نمیشنود. توی کاسۀ روشویی ادرار میکند و بعد، همانجا دست و صورتش را و حتا دهانش را میشوید. این کار برایش عادت شده است. تیتی نویسنده است. نویسندهای قهار. بدون کتاب. و نوشتههایی را که از یک هفته بیشتر عمر کرده باشند، از بین میبرد، غالباً با آتش. بخش هشتم: راهپلهها. دوباره بازگشت به آغاز ماجراست. نمیدانم چرا. بخش بعدی خالی است و دوباره بخش هفتم. مهمترین بخش، «بخش چندم» است. دربارۀ عشق است. این داستان به پایان میرسد. بعد، اشارهای به گربهها. بعد یک بخش دیگر اضافه میشود. احتمالاً آن را تیتی نوشته است. چیزی از آن باقی نمانده، به جز یک کلمه. مابقی سوخته. مغازه. هیچ چیزی از آن نمیشود فهمید. بیست سالِ بعد، یکدیگر را میبینند. دیگر چیزی از هیچ کدامشان باقی نمانده است.